چند روزی هست درگیر بیماری خانواده هستم.محمد که خوب شد ولی مادر جان گلودرد شدیدی گرفتند و مجبور بودم شبها هم در کنارشان باشم تا اگر نیازی داشتند آنجا باشم.خداروشکر از امروز حالشون کمی بهتر شد و فکر کنم دیگر نیازی نیست شب اونجا باشم.من نمیدونم این قدیمی ها وقتی مریض میشدن چطوری خوب میشدن! هر چی میگم باید دارو بخوری گوش نمیکنه باید به زور بهش بدی بخوره.داروهای گیاهی که اصلن.انگار زهر میخواد بخوره.واقعا چرا اینقدر مقاومت میکنه این مادر من؟!بوی جوشانده بهش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید فروش قرنیز پی وی سی PVC دیوار پوش نبشی در تهران فایلها دل نوشته های زمستانه بهترین هاستینگ لایت هاوس هیما سیستم درب ایمن و ضد سرقت | درب ایرانیان هیأت دانش آموزی انصار المهدی (ع) شهرستان سمنان دوستت دارم ومی دانم دوستم داری اما ای کاش...