سیب سرخ

چند روزی هست درگیر بیماری خانواده هستم.محمد که خوب شد ولی مادر جان گلودرد شدیدی گرفتند و مجبور بودم شبها هم در کنارشان باشم تا اگر نیازی داشتند آنجا باشم.خداروشکر از امروز حالشون کمی بهتر شد و فکر کنم دیگر نیازی نیست شب اونجا باشم.من نمیدونم این قدیمی ها وقتی مریض میشدن چطوری خوب میشدن! هر چی میگم باید دارو بخوری گوش نمیکنه باید به زور بهش بدی بخوره.داروهای گیاهی که اصلن.انگار زهر میخواد بخوره.واقعا چرا اینقدر مقاومت میکنه این مادر من؟!بوی جوشانده بهش

دیروز میخواستم بنویسم و شهادت سیده النساء را تسلیت بگم ولی حال خوشی نداشتم.هم به جهت شهادت خانم هم حال آقا سید خوب نبود و مجددا بیمارستان بودند.هم بچه ها سرماخوردن کار خوونه میکردم هم کارای دیگه.خلاصه اینکه فرصت نشد.امیدوارم عزاداری هاتون مقبول باشه و بهره برده باشید. ---------------------------- افول امریکا اینروزها نمود بیشتری پیدا کرده و تماشایی شده.نمیگم آرزوی سختی برای مردم امریکا دارم ولی از ته دل میخوام این هیمنه پوشالی شیطان بزرگ نابود بشه و اینقدر

نمیدونم چرا این امریکایی ها از رو نمیرند،واقعا چی فکر کردن که میخوان تو خلیج فارس برای ما شاخ بشن.یعنی اینقدر اعتماد به نفس دارند؟من فکر میکنم اعتماد به نفس نیست بیشتر به یه لات کتک خورده میخوره که فکر نمیکرده از کسی کتک بخوره حالا پاشده لباس شو میته هی داد میزنه و تهدید میکنه.حالا این وسط پمپئو مثل نوچه این لات ه سنگ ورداشته میگه میزنما :))) آخه جوجه،تو فقط یه پخخخخ لازم داری شلوارتو مثل تفنگداراتون خیس کنی.